معنی چشمه و جوی
حل جدول
عربی به فارسی
هوایی , جوی
فارسی به عربی
اندفاع، بالوعه، جوی، قطع
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
چشمه چشمه. [چ َ / چ ِ م َ / م ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ] (ص مرکب) سوراخ سوراخ و متخلخل. (ناظم الاطباء). مشبک و خانه خانه چون لانه ٔ زنبور:
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ
همه چشمه چشمه بنقش و برنگ.
اسدی.
همچون خزینه خانه ٔ زنبور خشکسال
از باد چشمه چشمه دماغ خرابشان.
خاقانی.
صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند.
خاقانی.
رجوع به چشمه شود.
گاه جوی
گاه جوی. (نف مرکب) آرزوکننده ٔ تاج و تخت. جستجوکننده ٔ سریر سلطنت و شاهی:
از ایران سوی روم بنهاد روی
پدر گاه جوی و پسر راه جوی.
فردوسی.
فرهنگ فارسی آزاد
جَوْی، (جَوِیَ، یَجْوی) سوختن از شدت غم یا عشق، شدید شدن بیماری، بد آمدن و دوست نداشتن، فاسد و بدبو شدن آب،
جَوی، عاشق، مسلول، سوزان از شدت غم یا عشق، آب بدبو و فاسد.پ
َ
جَوی، شدّت غم یا وجد- سوختن از غم یا عشق- سوزنده (از غم یا اشتیاق)، هجوم و شدت بیماری،
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
جدول، جویبار، رود، نهر
فارسی به آلمانی
Abschneiden, Aufschnitt (m), Kürzung (f), Schliff, Schnitt (m)
معادل ابجد
373